کینو - شب آرام
سقفها زیر فشار روز میلرزند
یک چوپان آسمانی ابرها را رهبری میکند
شهر چراغهایش را به درون شب شلیک میکند
امّا شب قدرتمند است، قدرتی عظیم دارد.
برای آنها که به تخت رفتهاند
رویاهاتان شیرین، شبتان خوش
من منتظر این زمان بودهام
و حالا فرا رسیده است
آنها که خاموش بودهاند، دیگر خاموش نیستند
آنها که هیچ چیزی را انتظار نمیکشند
حالا سوار اسبهایشان میشوند
شما به گرد پایشان هم نمیرسید
حالا دیگر خیلی دیر است
برای آنها که به تخت رفتهاند
رویاهاتان شیرین، شبتان خوش
همسایهها میآیند
شاکی از این که صدای سم اسبانی را شنیدهاند
آنها نمیتوانند بخوابند
این صدا خوابهایشان را پریشان میسازد
آنها که هیچ چیز برای انتظار کشیدن ندارند
عازم میشوند
آنها که نجات یافتهاند
آنها که نجات یافتهاند.
/ Post-punk — Folk rock /
Tanita Tikaram - Twist In My Sobriety
https://www.aparat.com/v/X89rJ
تمام فرزندان خدا به کفشهای سفر نیاز دارند
مشکلاتت را از اینجا بران
همهی مردمان خوب کتابهای خوب میخوانند
حالا وجدانت پاک است
من صدایت را می شنوم دختر
حالا وجدانت پاک است
صبحها من صورتم را میشویم
فاصلههای دور را می شویم
دوست دارم فکر کنم که میتوانم قادر باشم
که هرگز به حرف تو گوش نخواهم داد
هرگز تو را نخواهم شنید
و چنان نخواهم کرد که تو میگویی
نگاه کن که چشمانم همچون هولوگراماند
نگاه کن که خون عشقت از دستانم میچکد
از دستانم من تو میدانی که هرگز
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من نخواهی بود
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
ما فقط یک کلوچهی کوچک خالی را ناخنک زدیم
به خاطر تفریحی که مردم در شب داشتند
شبها دیروقت به خصومت نیازی نیست
لبخندی محجوب و درنگی برای آزادی
من به افکار مختلف ایشان اهمیتی نمیدهم
افکار مختلف برای من خوب هستند
جنگآماد و منزّه و تمام
تمام فرزندان خدا بهای خویش را پرداختهاند
به چشمانم بنگر که همچون هولوگراماند
نگاه کن که خون عشقت از دستانم میچکد
از دستانم من تو میدانی که هرگز
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من نخواهی بود
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
فنجانی چای، زمانی برای اندیشیدن، آری
زمان آن است که یک زندگی را خطر کنیم
یک زندگی را، یک زندگی را
یک زندگی شیرین و زیبا را
یک زندگی امن و آسوده را
جان خواهی کند تا آن زمانی که نور را ببینی
جان خواهی کند تا نور را ببینی
نصف مردم رومه میخوانند
خوب و حسابی میخوانند
مردم خوب، مردم عصبی
مردم باید بخرند
اخباری را که باید به ایشان بفروشید
به چشمانم بنگر که همچون هولوگراماند
نگاه کن که خون عشقت از دستانم میچکد
از دستانم من تو میدانی که هرگز
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من نخواهی بود
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
چیزی بیشتر از پیچوتابی در هوشیاری من
درباره این سایت